خوبِ من ...
در پايانه ی شلوغ دنيا، بی تو خسته و سرگردانم ...
در اين ناکجا آباد ، بدنبال بليطی می گردم که من را به تو برساند ...
قيمتش را محبت تو درج کرده اند ...
نميدانم اين قلب سياه را قابل ميدانند يا نه !
خوبِ من ...
اشکهايم کوچکند و سياهی هايم بزرگ ...
آه که در اين گستره چه ناتوانم ...
خوبِ من ...
دستی بر آر و قلبم را از غير خودت بتکان ...
ميدانم ، دستان مهربانت سياه نميشوند ...
اما قلبی را درخشان خواهی کرد ...
قلبی که آن را خرج رسيدن به تو خواهم کرد ...
وه که عطرِ دستانِ معطرت چقدر نزديکند ...
انگار هميشه اينجا بوده اند ...
روزگارم اين است :
دلخوشم با غزلی
تکه نانی ، آبی
جمله ی کوتاهی
يا به شعر نابی
و اگر باز بپرسی گويم :
دلخوشم با نفسی
حبه قندی ، چائی
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمه ی دنيايی...
نظرات شما عزیزان:
سلام ممنون نظر لطفتونه.
برچسبها:
.::. Weblog Themes By Night Skin .::.